دنیای فوتبال:ناصر حجازی میگوید «نتایج خوب استقلال به صمد مرفاوی ارتباطی ندارد.» و میگوید «من در دیاسترادا همهکاره هستم، و ادامه میدهد «من از جنس خود اروپاییها به شمار میروم» و میگوید «به من در اروپا میگویند فیلکس ماگات دوم»
و باز هم میگوید «اینجا راحتم، چون از شر رسانهها در امانم» و سرانجام میگوید «نتیجه میگیریم، چون مثل ایران دستهای پشت پرده مانع تراشی نمیکنند»... این، حال آشفته یک اسطوره ماست. خوب نگاهش کنید؛ از بالا تا پایین. این آقای اسطوره و امثال ایشان را چه میتوان لقب داد؟ تکلیف ما با حجازیها چیست؟ با حجازیها و این افکار نخنما شده و تاریخ مصرف گذشته، که هر بار جاری شد نشان روی زبان، شنونده را متحیر میکند...؟!
1 - ما اسطوره داریم و اتفاقا اسطورههایمان را هم خیلی دوست داریم. قبول؛ علی پروین بعد از 50بار هو شدن و 100 بار خداحافظی با فوتبال که هر بار بدترین نتیجهاش کسر شأن خود سلطان بوده، هنوز هم آنقدر هواخواه دو آتشه و سینه چاک دارد که اگر برایش بنویسی «علی سلطان، قربان قد و بالای رشیدت، این آخر عمری، سودای کار فنی و اداری را رها کن و بالای جایگاه، آقای خودت و دوستدارانت باش»، باید فحش بخوری و تهدید بشنوی و تحقیر بشوی. بله، ما ملت اسطوره دوستی هستیم؛ حداقل تا زمانی که فقط پای زبان در میان است و نوبت عمل نرسیده. پروین را دوست داریم، حجازی را هم، اما مگر برزیلیها پله را دوست ندارند، یا آرژانتینیها مارادونا را؟ پس چگونه است که آنجا هر حرکت اشتباه اساطیریها، تاوانی سنگین را در پی دارد، چنان که رسانهها مو را از ماست بیرون میکشند و در پی هر خطایی، خواب را بر چشم قهرمانان خود حرام میکنند، اما ما اینجا باید صم و بکم، دست روی دست بگذاریم و مطیع امیال و ارادهجات آقایان باشیم؟ نه دوستان؛ خدمت، هیچگاه توجیهی برای خیانت نیست و هیچکس، اعم از اسطوره یا غیراسطوره، حق ندارد گامی لرزان و لغزان بردارد.
2 - در برزیل - به مثابه بقیه جاهای دنیا - پله را به خاطر اظهارنظرهای «مسخرهاش» به استهزا میگیرند. جالب است، نه؟ یک خبرنگار به قول آقای عنایت 20 ساله یا یک سوسیس و کالباسفروش پیش پا افتاده یا یک دزد ناشی یا یک معلم دبستانی، مروارید سیاه دنیای فوتبال را دقیقا به خاطر اظهارنظرهای «فوتبالی»اش مسخره میکند و صدالبته کسی پیدا نمیشود به استاد، تیم بدهد. در آرژانتین، دیگو آرماندو مارادونا (عشق اسطورهها 50 بار این اسم را تکرار کنند تا بفهمند داریم راجع به ابر ستاره بیبدیل تاریخ فوتبال جهان حرف میزنیم) به واسطه نتایج ضعیفش در تیمملی، چنان به «صلابه» کشیده شد که حتی برای یک سفر کاری هم مجبور به پرواز پنهانی شد. دیگو، این روزهای آخر حتی از کاتولیکهای خشکه مذهب هم بیشتر «خدا» را یاد میکرد. چه، او روی زمین دیگر دوستی نمیدید! حکایت ما در ایران اما متفاوت است. اینجا سلطان، قداست دارد، چون روزگاری که یک مشت عمله و بنای آماتور بازیکنان بقیه تیمهای 10 هزار تومانی ایران را تشکیل میدادند او با بهترین ستارههای فوتبال مملکت قهرمانی میآورده. درست به خاطر همین هم باید هنوز سرمربی پرسپولیس باشد تا برای داوود فنایی، 90 میلیون پول بگیرد، در فصلی که طرف 180 دقیقه بازی کرده و شش گلخورده، یا دامادش را مترجم یک آلمانی بخت برگشته کند، تا سیاه را سپید و بد را خوب برگرداند، یا برود توی رختکن و با فوتبالیستها صله ارحام کند... حکایت حجازی هم همین است. ناصرخان هم احتمالا تا تهتهته دنیا حق دارد حرفهایی بزند که بر اثر آنها، شنبلیله از درخت کاج بروید، اما کسی نتواند به ابروی بالای چشم ایشان اشاره کند، چون روزگاری به عنوان دروازهبان، توپ مهاجمان حریف را میگرفته و در ضمن منچستریونایتد هم به او گفته بود «آفرین، چه گلر خوبی!»
3- چه کسی بود می گفت ما اسطوره کشیم؟ نه قربانت گردم؛ ما اتفاقا اصل اسطورهسازهای جوزدهای هستیم که به دروازهبان سابق تیمملیمان، همان که تجربه مربیگریاش در استقلال رشت و ذوبآهن و استقلال تهران و استقلالاهواز چنگی به دل نمیزد، ساختههای ذهنش را هر جوری دوست دارد برای خلق خدا تشریح کند! بیچاره یوهان کرایوف، که زن باردارش را در آستانه تولد «یوردی» در دیار غربت رها کرد و به مادرید رفت تا برنابئو را به آتش بکشد، اما حالا گواردیولای سی و چند ساله، حتی بابت انتخاب رنگ پیراهن تمرین تیم «ب» بارسا هم پای مشورتش نمینشیند! بله آقای پروین! بفرمایید برای پرسپولیس ورزشگاه پانصد هزار نفری(!) بسازید، چنان که وعدهاش را دادید. بفرمایید آقای حجازی! شما مختارید خودتان را با ونگر و مورینیو مقایسه کنید، چنان که با ماگات قیاس کردید. ما خاموشیم، ما ناظریم، ما گناهکاریم، ما هیچیم...!
لطفا درخصوص این خبر نظر دهید
برای دیدن بقیه اخبار در قسمت آخرین
اخبارازدنیای فوتبال روی خبر مربوطه کلیک کنید